مسجد امام حسن مجتبی (ع) - شهرستان تایباد

پایگاه اینترنتی کریم اهل بیت

مسجد امام حسن مجتبی (ع) - شهرستان تایباد

پایگاه اینترنتی کریم اهل بیت

تهمت زنا به همسر پیامبر

گروهی از صحابه رسول خدا به یکی از زنان پیامبر تهمت زنا زدند و مطالب زیادی مطرح شد تا اینکه از جانب خدا آیه زیر در برائت همسر رسول خدا از زنا نازل شد :إِنَّ الَّذِینَ جَاءُوا بِالْإِفْکِ عُصْبَةٌ مِنْکُمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَکُمْ بَلْ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اکْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَالَّذِی تَوَلَّى کِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِیمٌ.(نور آیه 11)در حقیقت ، کسانى که آن بهتان ( داستان اِفک) را ( در میان ) آوردند ، دسته اى از شما بودند . آن ( تهمت ) را شرّى براى خود تصوّر مکنید بلکه براى شما در آن مصلحتى (بوده) است . براى هر مردى از آنان ( که در این کار دست داشته) همان گناهى است که مرتکب شده است ، و آن کس از ایشان که قسمت عمده آن را به گردن گرفته است عذابى سخت خواهد داشت .

اما نسبت به شان نزول این آیه که در شان عایشه یا ماریه قبطیه است و چه زمانی نازل شده است و آیا نزول این آیه فضیلتی برای عایشه یا ماریه می آورد بحثها و اختلاف نظرهای زیادی وجود دارد که در ادامه به آن می پردازیم.

داستان افک بنا بر کتب اهل سنت

خلاصه حدیث افک مطابق نقل صحاح ( که راوى آن فقط عایشه مى باشد، ) چنین است :... وقفل ودنونا من المدینة قافلین آذن لیلة بالرحیل فقمت حین آذنوا بالرحیل فمشیت حتى جاوزت الجیش ... وکان صفوان بن المعطل السلمی ثم الذکوانی من وراء الجیش ... یقود بی الراحلة حتى اتینا الجیش ... وکان الذی تولى الإفک عبد الله بن أبی ابن سلول فقدمنا المدینة فاشتکیت حین قدمت شهرا والناس یفیضون فی قول أصحاب الإفک لا اشعر بشئ من ذلک وهو یریبنی فی وجعى أنی لا أعرف من رسول الله صلى الله علیه و سلم اللطف الذی کنت ارى منه حین أشتکی إنما یدخل علی رسول الله صلى الله علیه و سلم فیسلم ثم یقول : کیف تیکم ، ثم ینصرف ، فذاک الذی یریبنی ولا أشعر بالشر . فخرجت معی ام مسطح . . . فقالت : تعس مسطح ، فقالت لها : بئس ما قلت أتسبین رجلا شهد بدرا . قالت : أی هنتاه او لم تسمعی ما قال ، قالت قلت : وما قال ؟ قالت : فأخبرتنی بقول أهل الإفک فازددت مرضا على مرضی ، فلما رجعت إلى بیتی ودخل علی رسول الله صلى الله علیه وسلم تعنى سلم ثم قال : کیف تیکم ، فقلت أتأذن لی أن آتی ابوی ، قالت: وأنا حینئذ ارید ان استیقن من قبلهما. قالت فأذن لی رسول الله صلى الله علیه وسلم فجئت أبوی ، فقلت لامی : یا امتاه ما یتحدث الناس ؟ قالت : یا بنیة هونی علیک ، فوالله لقلما کانت إمرأة وضیئة عند رجل یحبها ولا ضرائر إلا کثرن علیها ، قالت : فقلت : سبحان الله ولقد تحدث الناس بهذا ؟ قالت : فبکیت تلک اللیلة حتى اصبحت لا یرقأ لی دمع ولا أکتحل بنوم ، حتى أصبحت أبکی فدعا رسول الله صلى الله علیه وسلم علی ابن أبی طالب واسامة بن زید رضی الله عنهما حین استلبث الوحی یستأمرهما فی فراق أهله . قالت : فأما اسامة بن زید فأشار على رسول الله صلى الله علیه وسلم بالذی یعلم من برائة أهله وبالذی یعلم لهم فی نفسه من الود ، فقال : یا رسول الله أهلک وما نعلم إلا خیرا ، واما علی بن أبی طالب ، فقال : یا رسول الله ، لم یضیق الله علیک والنساء سواها کثیر وإن تسأل الجاریة تصدقک ، قالت : فدعا رسول الله صلى الله علیه وسلم بریرة ، فقال : ای بریرة هل رأیت من شئ یریبک ؟ قالت بریرة : لا ، . . . قالت : فمکثت یومی ذلک لا یرقأ لی دمع ولا اکتحل بنوم ، قالت : فأصبح ابوای عندی وقد بکیت لیلتین ویوما لا اکتحل بنوم ولا یرقأ لی دمع یظنان أن البکاء فالق کبدی قالت : فبینما هما جالسان عندی ، . . . فبینا نحن على ذلک دخل علینا رسول الله صلى الله علیه وسلم فسلم ثم جلس . قالت : ولم یجلس عندی منذ قیل ما قیل قبلها وقد لبث شهرا لا یوحى إلیه فی شأنی ، قالت فشهد رسول الله صلى الله علیه وسلم حین جلس ، ثم قال : أما بعد یا عایشة فأنه قد بلغنی عنک کذا وکذا ، فإن کنت بریئة فسیبرئک الله ، وإن کنت الممت بذنب فاستغفری الله وتوبی إلیه ، فإن العبد إذا اعترف بذنبه ثم تاب إلى الله تاب الله علیه . قالت : فلما قضى رسول الله صلى الله علیه وسلم مقالته قلص دمعی حتى ماأحس منه قطرة فقلت : لأبی أجب رسول الله صلى الله علیه وسلم فیما قال ، قال : والله ما أدری ما أقول لرسول الله صلى الله علیه وسلم ، فقلت لامی : أجیبی رسول الله صلى الله علیه وسلم قالت : ما أدری ما أقول لرسول الله صلى الله علیه وسلم ، قالت : فقلت : وأنا جاریة حدیثة السن لا أقرأ کثیرا من القرآن ، إنی والله لقد علمت لقد سمعتم هذا الحدیث حتى استقر فی أنفسکم ، وصدقتم به ، فلئن قلت : لکم إنی بریئة والله یعلم أنی بریئة لا تصدقونی بذلک ولئن اعترفت لکم بأمر والله یعلم إنی منه برئیة لتصدقنی ، والله ما أجد لکم مثلا إلا قول أبی یوسف قال « فصبر جمیل والله المستعان على ما تصفون . . . » وأنزل الله « إن الذین جاؤا بالإفک عصبة منکم ».(1)عایشه مى گوید : در یکى از جنگها که همراه پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله و سلم بودم ، در بازگشت از کاروان عقب ماندم ،... سپس به همراهى صفوان به کاروان ملحق شدم ، ... و این موجب شد تا عبد الله بن ابى سلول ما را به تهمتى بزرگ متهم کرد. وارد مدینه شدیم مردم در پیرامون آن تهمت سخن مى گفتند، اما من غافل بودم . چون وارد مدینه شدیم یک ماه در بستر بیمارى افتادم . پیامبر صلى الله علیه وآله و سلم در این یک ماه به من بى اعتناء بود ، این بى اعتنائى مرا رنج مى داد . تنها گاه مى آمد ، سلام مى کرد ، و مى گفت : ( کیف تیکم ) جریانت چگونه است ؟ و بر مى گشت این سخن پیامبر صلى الله علیه وآله و سلم مرا بیشتر نگران مى کرد . اما نمى دانستم چه نسبت زشتى به من داده اند . شبى در مسیر ، مادر مسطح گفت : هلاک باد مسطح ، گفتم : چه سخن بدى گفتى ، آیا مردى را که در جنگ بدر شرکت داشته دشنام مى دهى ؟ مادر مسطح گفت : آیا ساده و بى اهمیت مى انگارى یا نشنیده اى ؟ گفتم : مگر چه گفته اند ؟ گفت : تهمت نارواى به تو را ، او براى من بازگو کرد ، با شنیدن این خبر مرضم شدت یافت ، به خانه بازگشتم ، پیامبر صلى الله علیه (وآله) و سلم آمد ، آن کنایه همیشگى را تکرار کرد ( کیف تیکم ) چگونه است جریان تو ؟ اجازه گرفتم به خانه پدر و مادرم بروم ، اجازه داد ، رفتم و به مادرم گفتم : مردم چه مى گویند ؟ مادرم گفت : نگران مباش ، زنى را که شوهرش او را دوست دارد ، هووهایش به او زیاد تهمت مى زنند . شب تا صبح گریه کردم ، اشکم خشک نمى شد ، لحظه اى خواب نرفتم . صبح شد ، پیامبر صلى الله علیه (وآله) و سلم على بن ابى طالب و اسامة بن زید را طلبید ، تا در مورد طلاق من ، با آنان مشورت کند ، اسامة بن زید ، بر اساس شناخت نسبت به خاندان پیامبر صلى الله علیه وآله و سلم به منزه بودنشان و محبت به آنها ، گفت : یا رسول الله ! خانواده توست ، ما جز خوبى چیزى نمى دانیم ، اما على بن ابى طالب (علیه السلام) گفت : خدا بر تو تنگ نگرفته ، زن زیاد است ،اگر از خادمه بپرسى راستش را مى گوید ، پیغمبر صلى الله علیه وآله و سلم بریره را طلب کرد و فرمود : آیا چیز مشکوکى دیده اى ؟ بریره گفت : نه آن روز تا شب ، و شب بعد تا به صبح گریه کردم و نخوابیدم و پدر و مادرم نزد من بودند ، دو شب و یک روز متصلا گریسته و نخوابیدم چنان که نزدیک بود جگرم از گریه منفجر گردد ، ما به این حال بودیم که پیامبر صلى الله علیه وآله و سلم وارد شد . سلام کرد و نشست ، او از وقتى که این سخن درباره ء من گفته شده بود ، کنار من ننشسته بود ، و این مطلب یک ماه به طول انجامیده بود . چون نشست فرمود : اى عایشه ! درباره ء تو چنین و چنان به من رسیده است ، اگر تو از آن منزهى ، خدا بر پاکى تو گواهى خواهد داد ، و اگر این گناه را مرتکب شدى ، استغفار و توبه کن . چون بنده اگر به گناهش اعتراف کند ، سپس توبه نماید ، خدا توبه‌اش را مى پذیرد . چون پیامبر صلى الله علیه وآله و سلم چنین گفت : اشکم سیل وار جارى شد ، به پدرم گفتم : جواب پیامبر صلى الله علیه وآله و سلم را بده ، گفت نمى دانم چه بگویم ، به مادرم گفتم : جواب بده ، گفت : نمى دانم چه بگویم ، من گفتم : دخترى کم سن و سالم ، چندان قرآن نمى دانم ، همین قدر مى دانم که این تهمت را شنیده‌اید ، در نفس شما جاى گرفته ، آن را تصدیق کرده‌اید ، اگر بگویم : من مرتکب این گناه نشده ام ( سودى ندارد ) شما باور نمى کنید و مرا تصدیق نخواهید کرد ، اما اگر بگویم : من این گناه را مرتکب شده ام ، و حال آنکه منزهم ، مرا تصدیق مى کنید . هیچ مثلى را براى شما نمى یابم جز کلام پدر یوسف که گفت : (فصبر جمیل والله المستعان على ما تصفون) .آنگاه آیات سوره ء نور : ( إن الذین جاؤا بالإفک عصبة منکم ) تا ده آیه نازل شد .(2) در بعض از روایات صحاح آمده است که رسول خدا ( صلى الله علیه وآله وسلم ) بر اینان حد قذف جارى کرد . درباره صفوان نیز گفته اند که او ازدواج نکرده بود و سرانجام به شهادت رسید .

ماجرا در کدام جنگ و چه سالی اتفاق افتاده است؟

کان حدیث الإفک فی غزوة المریسیع(3)حدیث افک در غزوه مریسیع اتفاق افتاده است.

اما نکته ای که بسیار قابل توجه است این است که بخاری نقل می کند :فقال رسول الله صلى الله علیه وسلم من یعذرنی من رجل بلغنی اذاه فی أهلی فوالله ما علمت على أهلی الا خیرا وقد ذکروا رجلا ما علمت علیه الا خیرا وما کان یدخل على أهلی الا معی فقام سعد بن معاذ فقال یا رسول الله انا والله أعذرک منه إن کان من الأوس ضربنا عنقه وإن کان من إخواننا من الخزرج امرتنا ففعلنا فیه امرک فقام سعد بن عبادة وهو سید الخزرج وکان قبل ذلک رجلا صالحا ولکن احتملته الحمیة فقال کذبت لعمر الله لا تقتله ولا تقدر على ذلک ...(4)وقتی رسول خدا فرمودند مردی به همسر من اهانت کرده و تهمتی زده سعد بن معاذ بلند شد و عرضه داشت یا رسول الله اگر این فرد از قبیله اوس باشد گردن او را می زنیم اگر از برادران ما در قبیله خزرج باشد هر چه در مورد او بفرمائید انجام می دهیم بعد سعد بن عباده که بزرگ خزرجیان بود برخاست و گفت تو دروغ می گویی و نمی توانی او را بکشی ...

و این مطالب در حالی است که سعد بن معاذ در جنگ قریظه یعنی قبل از جنگ مریسیع و واقعه افک از دنیا رفته است . و این خود تناقضی آشکار است .

نظر ابن حجر عسقلانی از استوانه های علمی اهل سنت در این باره خواندنی است:قاتل رسول الله صلى الله علیه وسلم بنی المصطلق وبنی لحیان فی شعبان سنة خمس ویؤیده ما أخرجه البخاری فی الجهاد عن ابن عمر أنه غزا مع النبی صلى الله علیه وسلم بنی المصطلق فی شعبان سنة أربع ولم یؤذن له فی القتال لأنه إنما أذن له فیه فی الخندق کما تقدم وهی بعد شعبان سواء قلنا إنها کانت سنة خمس أو سنة أربع وقال الحاکم فی الإکلیل قول عروة وغیره إنها کانت فی سنة خمس أشبه من قول بن إسحاق ( قلت) ویؤیده ما ثبت فی حدیث الإفک أن سعد بن معاذ تنازع هو وسعد بن عبادة فی أصحاب الإفک کما سیأتی فلو کان المریسیع فی شعبان سنة ست مع کون الإفک کان فیها لکان ما وقع فی الصحیح من ذکر سعد بن معاذ غلطا لان سعد بن معاذ مات أیام قریظة وکانت سنة خمس على الصحیح کما تقدم تقریره وإن کانت کما قیل سنة أربع فهی أشد فیظهر أن المریسیع کانت سنة خمس فی شعبان لتکون قد وقعت قبل الخندق لان الخندق کانت فی شوال من سنة خمس أیضا فتکون بعدها فیکون سعد بن معاذ موجودا فی المریسیع ورمى بعد ذلک بسهم فی الخندق ومات من جراحته فی قریظة.(5)رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم با بنی المصطلق و بنی لحیان در شعبان سال پنج هجری جنگید ، موید این مطلب روایتی است که بخاری در کتاب الجهاد از ابن عمر نقل می کند : که او در جنگ بنی مصطلق در شعبان سال چهارم هجری همراه پیامبر بود ولی پیامبراکرم به او اجازه جنگیدن نداد به خاطر اینکه به او در جنگ خندق اجازه جنگ داده بودند . همانگونه که گذشت . و غزوه خندق بعد از شعبان بود چه بگوییم سال چهارم بوده یا سال پنجم بوده است . حاکم در اکلیل ، کلام عروه و غیر او را می آورد که غزوه مریسیع در سال پنج بوده است که این نقل بسیار به نقل ابن اسحاق ( مورخ مشهور ) شبیه است .

ابن حجر در ادامه می گوید :و مؤید نقل حاکم نیشابوری در کتاب اکلیل عبارتی است که در حدیث افک آمده است که سعد بن معاذ با سعد بن عباده درباره اصحاب افک به نزاع پرداختند ، که بعدا به آن اشاره می کنیم . حال اگر غزوه مریسیع در شعبان سال ششم واقع شده باشد با توجه به اینکه قضیه افک در آن غزوه بوده پس آنچه در صحیح بخاری درباره دعوای سعد بن معاذ آمده است غلط است به این خاطر که سعد بن معاذ در ایام غزوه قریظه از دنیا رفته است و از طرفی طبق نظر صحیح همانگونه که در قبل بیان کردیم غزوه قریظه در سال پنج بوده است . و اگر همانگونه که برخی گفته اند غزوه مریسیع در سال چهارم واقع شده باشد پس قضیه بدتر است . پس روشن می شود که مریسیع در شعبان سال پنجم بوده است تا اینکه قبل از خندق واقع شود به خاطر اینکه خندق در شوال سال پنجم و بعد از غزوه مریسیع بوده است بنابراین سعد بن معاذ در مریسیع حضور داشته است و بعد از آن در جنگ خندق تیری به او اصابت نمود و مجروح شد و بر اثر آن جراحت در قریظه از دنیا رفت.

چنانکه مشاهده می کنید تلاش بسیاری در جهت درست کردن تناقض ماجرای افک در غزوه مریسیع با دعوای سعد بن معاذ و زنده بودن او دارد که در آخر هم نمی تواند نتیجه گیری درستی داشته باشد.

آیا شیعه به عایشه تهمت می زند؟

دشمنان اسلام و حامیان تفرقه همانطوری که همیشه نیت شان به هم زدن وحدت مسلمین و در نتیجه از بین بردن اسلام بوده است ، در این داستان نیز سعی نموده اند که با ساخته و پرداخته نمودن تهمتی اجتماع مسلمین را بر هم زنند و شیعیان را متهم کنند به اینکه العیاذ بالله به عایشه همسر پیامبر نسبت زنا میدهند . در حالی که در هیچ کتابی از کتب معتبر شیعه چنین چیزی به چشم نمی خورد و این حرف دروغی بیش نیست چنانچه آلوسی از مفسرین معروف اهل سنت از این حقیقت پرده برمی دارد : ونسب للشیعة قذف عائشة رضی الله تعالی عنها بما براها الله تعالی منه وهم ینکرون ذلک اشد الانکار ولیس فی کتبهم المعول علیها عندهم عین منه ولا اثر اصلا.(6)

به شیعه نسبت می دهند که به عایشه تهمت فحشا می زنند در حالی که شیعیان این امر را شدیدا انکارمی کنند و چنین نسبتی را قبول ندارند و کوچکترین اثری از چنین تهمتهایی ( نسبت به عایشه و... ) در کتب معتبر و مورد قبول شیعه یافت نمی شود .

و اما نظر شیعه :

نظر شیعه این است که این آیات در مورد پاکدامنی ماریه قبطیة یکی از همسران بزرگوار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده است که مورد تهمت واقع شده بود که روایت آن را خدمت شما عرض می کنیم :

افک از دیدگاه شیعه

... عن الباقر علیه السلام قال لما مات إبراهیم ابن رسول الله صلى الله علیه وآله حزن علیه رسول الله صلى الله علیه وآله حزنا شدیدا فقالت له عایشة ما الذی یحزنک علیه فما هو إلا ابن جریح فبعث رسول الله صلى الله علیه وآله علیا علیه السلام وأمره بقتله فذهب علی علیه السلام إلیه ومعه السیف وکان جریح القبطی فی حایط فضرب علی باب البستان فأقبل إلیه جریح لیفتح له الباب فلما رأى علیا عرف فی وجهه الغضب فأدبر راجعا ولم یفتح باب البستان فوثب علی على الحائط ونزل إلى البستان واتبعه وولى جریح مدبرا فلما خشی أن یرهقه صعد فی نخلة وصعد علی فی أثره فلما دنا منه رمى بنفسه من فوق النخلة فبدت عورته فإذا لیس له ما للرجال ولا له ما للنساء فانصرف علی إلى النبی صلى الله علیه وآله فقال له یا رسول الله إذا بعثتنی فی الأمر أکون فیه کالمسمار المحمی فی الوبر أمضی على ذلک أم أثبت قال لا بل تثبت قال والذی بعثک بالحق ماله ما للرجال ولا له ما للنساء فقال الحمد لله الذی صرف عنا السوء أهل البیت .(7)از آقا امام باقر علیه السلام روایت داریم که فرمودند : زمانی که ابراهیم فرزند رسول خدا از دنیا رفت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بسیار محزون شدند ، عایشه گفت : چرا برای فوت ابراهیم غمگینی ؟ ابراهیم فرزند جریج بود ( و فرزند تو نبود ) . رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) حضرت علی علیه السلام را به دنبال جریج فرستادند و امر نمودند که حضرت امیر او را به قتل برساند . حضرت علی علیه السلام در حالی که شمشیری به دست داشتند حرکت نمودند ، جریج قبطی هم روی دیوار باغی نشسته بود ، در این هنگام حضرت علی علیه السلام به باغ رسیدند و در زدند جریج از بالا به حضرت نگاه کرد تا در را برای ایشان باز کند ، زمانی که غضب را در چهره حضرت علی علیه السلام دید فرار نمود و درب را باز نکرد ، حضرت علی علیه السلام روی دیوار باغ رفتند و داخل باغ شدند و با سرعت دنبال جریج رفتند ، جریج هم فرار می کرد ، جریج بر از قتل ایمن نبود ، بر جانش ترسید لذا از درخت نخلی بالا رفت و حضرت هم به دنبال او از درخت بالا رفتند وقتی حضرت نزدیک او رسیدند ، جریج خودش را از بالای درخت پائین انداخت ، ناگهان لباسش کنار رفت و عورتش مشخص شد ، نه عورت مردانگی داشت و نه عورت زن . وقتی این صحنه اتفاق افتاد حضرت علی علیه السلام او را رها نمودند و به محضر پیامبراکرم شرفیاب شدند و عرضه داشتند : ای پیامبر خدا زمانی که مرا دنبال این امر فرستادید من همچون ( کنایه از اینکه به شدت دنبال عمل کردن به دستور شما بودم ) قسم به آنکه شما را به پیامبری مبعوث نموده است جریج نه عورت مردانگی داشت و نه عورت زن . رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمودند : سپاس خدایی را که این نسبت ناروا را از اهل بیت من ( ماریه ) دور نمود و حقیقت داستان را مشخص نمود.

در مقابل توجه بفرمایید که علمای اهل سنت که داعیه دفاع از ام المومنین را دارند در ضمن همین قصه و در روایات دیگر چگونه انگشت اتهام را به سوی ام المومنین نشانه میروند که جای بسی تاسف است. آیا بهتر نیست برای دفاع حقیقی تامل بیشتری در نقل احادیث درباره ایشان داشته باشیم تا شخصیت آنها زیر سوال نرود؟! آنهم نقل روایات در کتب معتبری چون صحیح بخاری و مسلم و..

مشکوک بودن پیامبر

در روایت بخاری از همین ماجرا اینگونه آمده است: مى گوید : رسول خدا ( صلى الله علیه وآله وسلم ) بر منبر از مردم علیه عبدالله ابن أبىّ کمک خواست و در آن همسرش ، و نیز صفوان را تبرئه کرد که به جدال لفظى بین عده اى انجامید ولى وقتى نزد عایشه آمد به او گفت :یا عایشه بلغنی عنک کذا و کذا فان کنت بریئة فسیبرئک الله وان کنت الممت فاستغفری الله وتوبی الیه فان العبد اذا اعترف بذنبه ثم تاب تاب الله علیه...(8)ای عایشه ! از تو به من چنین و چنان رسیده (خبر رسیده که مرتکب چنین گناهی شدی) پس اگر بی گناه باشی خدا تو را تبرئه خواهد کرد و اگر گناه کردى استغفار کن و به درگاه او توبه کن پس اگر عبد به درگاه خدا توبه کند خدا او را می بخشد . . .

ما کدام را باور کنیم : اعتماد آن حضرت به همسرش و یا تردید درباره او را؟ آیا این حدیث نشانه مشکوک بودن پیامبر به همسر خود نیست ؟! آیا نقل این حدیث در معتبر ترین کتب اهل سنت یعنی صحیح بخاری توهین به رسول خدا و تهمت زدن به همسر او نیست!؟

قهر یک ماهه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم

صحیح بخاری در ادامه تهمتها و اهانتها نقل می کند: رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم یک ماه پیش عایشه ننشست!قالت ولم یجلس عندی منذ قیل ما قیل قبلها وقد لبث شهرا لا یوحى إلیه فی شأنی بشئ.(9)عایشه می گوید : از زمانی که شایعات درباره من مطرح شده بود پیامبر نزد من نشستند و یک ماه گذشت و آیه ای در شان من نازل نشد.

آیا مى توان پذیرفت که پیامبری که خداوند او را مایه رحمت برای جهانیان معرفی می کند به خاطر شایعاتى بى اساس که منافقى آن را ساخته و چند نفر نیز آن را تقویت کردند ، قبل از هرگونه تحقیقى رعایت حق همسر را نکرده و یکماه از او جدا باشد؟!وما أرسلناک إلا رحمة للعالمین (الأ نبیاء / 107)آری اینگونه نسبت های ناروا به پیامبر خدا در حالی است که خداوند در مورد آن حضرت می فرماید :« و ما ینطق عن الهوی/ إن هو إلا وحی یوحی » ( النجم / 3و4 )

عدم نقل قصه توسط اصحاب

چه شد که از اصحاب ،اعم از مهاجر و انصار، در مورد واقعه اى به این مهمى که یکماه نقل همه مجالس بود حتى یک کلمه چیزى نقل نشد؟ آیا بر دهان همه آنها مهر زده شد؟ آیا نباید غیر از عایشه کسى دیگر ، ولو یک نفر، آن را نقل کند؟ آیا نمى توان از همین امر به ساختگى بودن این داستان پى برد و آن را از بافته هاى عایشه دانست؟

کدام فضیلت؟!!

بر فرض این که داستان فوق صحیح باشد آیا جز این است که آیات فوق مى گوید که صفوان و عایشه زنا نکردند؟ آیا این امتیازى براى آن دو به حساب مى آید؟ مگر سایر همسران پیامبر ، بلکه جمیع پیامبران ، و نیز سایر مؤمنین ، بجز عده بسیار اندکى، به این گناه آلوده بودند که آلوده نبودن عایشه براى او امتیازى محسوب شود؟

شأن نزول آیات افک

حاکم نیشابورى در مستدرک از عایشه روایتى نقل مى کند که به خوبى مى رساند اهل افک تهمت را بر چه کسى وارد کردند . البته او اسامى کسانى راکه عنوان «عصبة» بر آنان صادق باشد نمى آورد ولى معلوم است که آنان باید کسانى باشند که اهل سنت نخواستند با معرفى آنها آبروى کسانى که باید حفظ شود ریخته گردد . «عن عایشة قالت : اهدیت ماریة إلى رسول اللّه ومعها ابن عم لها . قالت : فوقع علیها وقعة فاستمرت حاملا . قالت : فعز لها عند ابن عمها . قالت : فقال اهل الافک والزور : «من حاجته إلى الولد ادعى ولد غیره» وکانت امّه قلیلة اللبن فابتاعت له ضائنة لبون فکان یغذى بلبنها فحسن علیه لحمه . قالت عایشة : فدخل به علىّ النبى صلى الله علیه وآله وسلم ذات یوم فقال : «کیف ترین»؟ فقلت : من غذى بلحم الضأن یحسن لحمه . قال : «ولا الشبه» قالت : فحملنى ما یحمل النساء من الغیرة أن قلت : ما أرى شبها . قالت : وبلغ رسول اللّه ما یقول الناس فقال لعلى ... ».(10) عایشه مى گوید : «ماریة» به همراه پسر عمویش به رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم اهداء گردیده بود . او (بعد از مدتی که به عنوان همسر پیامبر نزد رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم بود ) حامله شد . حضرت او را نزد پسر عموى او ( و در مشربه أمّ ابراهیم ) نهاد . اهل افک گفتند که چون او ( یعنى پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم ) به فرزند نیاز داشت ، فرزند غیر را به خود نسبت داد . چون شیر مادر ابراهیم فرزند زسول خدا ( یعنى ماریه ) کم بود ، ابراهیم را با شیر گوسفند تغذیه می کردند لذا فربه شد . روزى پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم او را نزد من آورد و گفت : او را چگونه مى بینى؟ گفتم : هر کس از شیر گوسفند استفاده کند فربه مى شود . پیامبر فرمود : آیا ابراهیم شبیه من نیست ؟ عایشه می گوید : من از روى حسادت گفتم : شباهتى ندارد . و بعد تهمت های ناروای مردم ( نسبت به ماریه ) به گوش پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم رسید ، حضرت نیز على (علیه السلام) را فرستاد ... ( دنباله آن را از حدیث مسلم نقل مى کنیم ) .

در نقل حاکم نیشابوری عایشه به چند نکته اشاره مى نماید : 1 ، اهل افک تهمت زنا به ماریه زدند . 2 ، عایشه از روى حسادت حاضر نشد بگوید که او( یعنى ابراهیم ) شبیه رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم مى باشد . 3 ، به على علیه السلام مأموریت تحقیق داده شد ... . مسلم نیشابوری که در ضمن 10 صفحه حدیث افک را از عایشه نقل کرده است در آخر آن حدیثى در ضمن سه سطر از انس اینگونه مى آورد : «عن انس أنّ رجلا کان یتهم بأم ولد رسول اللّه صلى الله علیه وآله وسلم فقال رسول اللّه صلى الله علیه وآله وسلم لعلى : اذهب فاضرب عنقه فأتاه على فاذا هو فی رکىّ یتبرد فیها فقال له على أخرج فناوله یده فأخرجه فاذا هو مجبوب لیس له ذکر فکف علىّ عنه ثمّ أتى النبى صلى الله علیه وآله وسلم فقال یا رسول اللّه انّه لمجبوب ما له ذکر» .(11)انس بن مالک می گوید : (در میان مردم شایعه های پخش شده بود و) به مردی تهمت می زدند که فرزند رسول خدا از آن اوست وقتى تهمت مذکور به گوش پیامبر رسید على را فرستاد که گردن متهم را بزند . حضرتش رفت و چون او را مجبوب کسى که آلت مردان نداشته باشد یافت دست از او برداشت .

شما را به خدا آیا این داستان ها با مقام پیامبری که خداوند در مورد او می فرماید :و ما ینطق عن الهوی/ إن هو إلا وحی یوحی (النجم / 3و4 )سازگاری دارد ؟!!!آرى ، اگر قرار باشد آیاتى در تبرئه کسى نازل شود حق این است که درباره ماریه نازل گردد که برگشت آن به رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم مى باشد که ابراهیم را پسر غیر و در حقیقت زنا زاده دانسته اند .

حسادت عایشه به ماریه

اگر واقعا این روایات از جناب عایشه رسیده باشد علت نسبت آیه افک به خود چیزی جز حسادت عایشه به ماریه نیست چرا که کنیزی مورد توجه رسول خدا قرار می گیرد و فرزندی از او متولد می شود و این درحالی است که عایشه پس از سالها زندگی با پیامبر همچنان بی فرزند است ! در روایات زیر خود عایشه به حسادت خود تصریح می کند :أخبرنا محمد بن عمر حدثنی موسى بن محمد بن عبد الرحمن بن حارثة بن النعمان عن أبیه عن عمرة عن عائشة قالت ما غرت على امرأة إلا دون ما غرت على ماریة وذلک أنها کانت جمیلة من النساء جعدة وأعجب بها رسول الله صلى الله علیه وسلم وکان أنزلها أول ما قدم بها فی بیت لحارثة بن النعمان فکانت جارتنا فکان رسول الله عامة النهار واللیل عندها ...ثم رزق الله منها الولد وحرمنا منه(12)عایشه می گوید : حسادتم به ماریه بیش از حسادتم به تمامی زنان بود به خاطر اینکه او زن زیبایی بود از قبیله جعده و رسول خدا از او خیلی خوشش می آمد و پیامبر ماریه را در ابتدای اسیر شدنش در منزل حارثه بن نعمان جای داد و ماریه کنیز ما بود رسول خدا نیز اکثر روزها و شبها نزد او بود ... سپس خدا به او فرزند روزی کرد و ما را از فرزند محروم کرد.

در اینجا بد نیست جمله اى را که ابو داود در سنن از رسول خدا نقل کرده است متذکر شویم که خود یکی از دلایل حسادت عایشه است :جاء رجل إلى النبی صلى الله علیه وسلم فقال : إنی أصبت امرأة ذات حسب وجمال ، وإنها لا تلد ، أفأتزوجها ؟ قال : لا . ثم أتاه الثانیة فنهاه ، ثم أتاه الثالثة فقال : تزوجوا الودود الولود فإنی مکاثر بکم الأمم .(13)مردی نزد رسول خدا آمد و گفت : من با زنی که دارای اصل و نسب و زیبایی است آشنا شده ام اما او بچه دار نمی شود (عقیم است) آیا با او ازدواج کنم حضرت فرمودند : نه ، آن مرد برای دوم آمد حضرت او را نهی کرد ، برای بار سوم آمد بازحضرت او را نهی کرد پس حضرت فرمود : با زن با محبت که فرزنددار می شود ازدواج کنید که من به زیادی شما به امتهای دیگر افتخار می کنم.همچنین نقل می کند که عمر گفت :حصیر فی البیت خیر من امرأة لا تلد .(14) حصیرى که در منزل است بهتر است از زنى که نازا باشد .

خبر رسول خدا از برائت ماریه

إن جبریل أتانی فأخبرنی أن الله قد برأ ماریة وقریبها مما وقع فی نفسی ، وبشرنی أن فی بطنها منی غلاما وأنه أشبه الخلق بی ، وأمرنی أن أسمیه إبراهیم وکنانی بأبی إبراهیم ...(15)جبرئیل بر من نازل شد و به من خبر داد که خدا ماریه و خویشاوند (پسر عموی) او را تبرئه کرد و به من بشارت داد که از من در شکم او فرزندی است که شبیه ترین مردم به من است و مرا امر کرد که نام او را ابراهیم بگذارم و کنیه مرا ابو ابراهیم گذارد ...

ادامه شایعات تا هنگام مرگ ابراهیم

فلما توفى إبراهیم قال رسول الله صلى الله علیه وسلم ان إبراهیم ابنی وانه مات فی الثدی وان له لظئرین تکملان رضاعه فی الجنة(16)پس زمانی که ابراهیم از دنیا رفت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: همانا ابراهیم فرزند من است و او در شیرخوارگی از دنیا رفته است

شخصیت تهمت زنندگان

یکى از مطالبى که در روایت بدان تصریح شده این است که افرادى جزء تهمت زنندگان بودند که باور کردن آن بسیار سخت است .قال عروة أیضا لم یسم من أهل الإفک أیضا الا حسان بن ثابت ومسطح بن أثاثة وحمنة بنت جحش فی ناس آخرین لا علم لی بهم غیر أنهم عصبة کما قال الله تعالى وان کبر ذلک یقال عبد الله بن أبی ابن سلول.(17)همچنین عروه نقل می کند که کسی از اهل افک نام برده نشد جز حسان بن ثابت و مسطح بن اثاثه و حمنة دختر جحش و در مردم کسانی دیگری بودند که من چیزی نمی دانم جز آنکه گروه (عصبه) بودند همانگونه که خدا عزوجل فرموده است اگر چه آن را کسی بزرگ کرده است که گفته می شود عبدالله بن ابی ابن سلول.

چگونه مى توان پذیرفت که مسطح بن اثاثة ، ربیب نعمت ابوبکر، به دختر ولى نعمتش آن هم به پیروى از یک منافق ، نسبتى ناروا بدهد؟ یا چگونه مى توان پذیرفت که حسان بن ثابت ،شاعر مخصوص پیامبر ( صلى الله علیه وآله وسلم )، به همسر ممدوحش چنان تهمتى بزند؟ مگر مى توان قبول کرد که حمنة ،همسر طلحة بن عبید اللّه، درباره دختر عموى شوهرش مطلب ناروائى بگوید و شوهرش نیز ساکت باشد؟

تاملی در معنای عصبة

در قرآن از گروه تهمت زنندگان با کلمه «عصبة» یاد کرده است . «راغب» در «مفردات» معناى آن را جماعتى مى داند که همکارى دارند . عبد اللّه بن ابىّ و مسطح و حمنة نه با هم نسبتى داشتند و نه از یک قبیله بودند و نه همه جزء منافقین به حساب مى آمدند و نه همه از انصار بودند و نه همه از قریش؛ بنابراین بعید است که بتوان آنها را در تحت یک مجموعه جمع نمود تا عنوان «عصبة» بر آنها صادق باشد و مناسب اصطلاح عرب مخصوصا کلام فصیح خداوند نیست که این چنین لغت «عصبة» را استعمال کرده باشد . اما طبق نظر شیعه که این کار را نقشه طراحی شده منافقین می دانند این استعمال صحیح و مطابق لغت عرب بوده ، و بنابراین این اشکال وارد نیست .

اجرای حد قذف توسط پیامبر

ترمذی مى گوید که بعد از نزول آیات افک ، رسول خدا ( صلى الله علیه وآله وسلم ) بر 3 نفر یعنی حسان و حمنة و مسطح ، حد قذف جارى کرد .حدثنا بندار أخبرنا ابن أبی عدى عن محمد بن إسحاق عن عبد الله بن أبی بکر عن عمرة عن عائشة قالت : لما نزل عذرى قام رسول الله صلى الله علیه وسلم على المنبر فذکر ذلک وتلا القرآن فلما نزل امر برجلین وامرأة فضربوا حدهم(18)عایشه می گوید زمانی که آیه در برائت من نازل شد رسول خدا منبر رفت و ماجرا را یاد کرد و آیه را خواند پس زمانی که از منبر پایین آمد امر کرد آن دو مرد و یک زن را آوردند و بر آنها حد جاری کرد.

ابو داود در حدیثِ بعد ، اسامى آن سه نفر را مطابق آنچه که در متن گذشت مى نویسد . سؤال ما این است که در کدام حدیث ، غیر از همین حدیث عایشه ، آمده است که رسول خدا ( صلى الله علیه وآله ) بر افراد مذکور حد خدا را جارى کرده باشد؟ از این گذشته مگر نه این است که حد هنگامى جارى مى شود که در حضور حاکم شرع گواهى دهند؟ پس چطور بر حسان و مسطح و حمنة حد جاری شد با اینکه به اقرار اهل سنت در این زمینه دو شاهد عادل وجود نداشته است به عنوان مثال ایشان می گویند که مسطح تنها در حضور مادرش این قضیه را مطرح کرده بود .

تعارضی آشکار

عایشه در ماجرای افک نقل کرد که من چون لاغر و سبک بودم وقتی هودج رابرداشتند متوجه نشدند که من در آن نیستم و جامانده ام و در نقلهای دیگر معارض با آن وجود دارد که حاکی از چاق بودن وی هنگام ازداوج با رسول خدا است.عن عائشة رضی الله تعالى عنها قالت لما أرادوا أن یدخلونی على النبی صلى الله علیه وسلم سمنونی بالقثاء والرطب فتسمنت حتى جعل الناس یتعجبون من سمنی.(19)از عایشه نقل شده است که گفت : زمانی که تصمیم گرفتند که من با پیامبر ازدواج کنم مرا با خیار و رطب چاق کردند پس آنقدر چاق شدم که مردم از چاقی من تعجب کردند.

این دو چگونه با هم سازگار است ابتدای ازدواج با رسول خدا اینقدر چاق باشد و بعد از مدتی اینگونه لاغر که نبودن او در هودج احساس نشود ؛ مگر اینکه العیاذ بالله بگویید رسول خدا او را آنقدر سختی داده که اینقدر لاغر شده است!.قضاوت با شما دوست گرامی روایات و استدلال شیعه را بپذیرید یا خیر.

پی نوشت:

(١)صحیح بخارى ، کتاب التفسیر تفسیر سوره نور ، ج 6 ص 5 تا 9 ، حدیث 1175. و ج 3 ص 154 تا 157 کتاب الشهادات ، حدیث الافک. و ج 5 ص 56 تا 60 ، کتاب المغغازی باب غزوة بنى المصطلق من خزاعة وهی غزوة المریسیع ، باب حدیث الافک. و ، ج 8 ، ص 163 ، کتاب الاعتصام بالکتاب و السنة ، باب قول الله تعالى وأمرهم شورى بینهم وشاورهم فی الامر... ؛ صحیح مسلم ، ج 8 ، ص 116، کتاب التوبة ، باب فی حدیث الافک.

(2)صحیح البخاری ج 8 ، ص 163 ، کتاب الاعتصام بالکتاب و السنة ، باب قول الله تعالى وأمرهم شورى بینهم وشاورهم فی الامر...

(3)صحیح البخاری ج 5 ص 56، کتاب المغازی باب غزوة بنى المصطلق من خزاعة وهی غزوة المریسیع ، باب حدیث الافک.

(4)صحیح البخاری ج 3 ، ص 156، کتاب الشهادات ، باب حدیث الافک.

(5)فتح الباری ابن حجر ج 7 ص 332.

(6)تفسیر الروح و المعانی ـ آلوسی ـ ج 18 ص 122 ذیل تفسیر آیه 16 سوره نور.

(7)تفسیر الصافی ج 3 ، ص 424 ، ذیل آیه 11 سوره نور ، بحارالانوار ج 22 ص 153، تفسر قمی ج 2 ص 99، تفسیر المیزان ج 15 ص 104.

(8)صحیح البخاری ج 5 ص 58، کتاب المغازی باب غزوة بنى المصطلق من خزاعة وهی غزوة المریسیع ، باب حدیث الافک ؛ مسند احمد ج 6 ص 196 ، المستدرک ج 4 ص 243، مجمع الزوائد ج 10 ص 198، المصنف عبدالرزاق ج 5 ص 417، سنن کبری نسائی ج 5 ص 298.

(9)صحیح بخاری ج 5 ص 59.

(10)المستدرک ج 4 ص 39 انفاق ابی بکر و عمر علی ماریه ، إمتاع الأسماع ، المقریزی ج 5 ص 336

(11)صحیح مسلم ج 8 ص 119 کتاب صفات المنافقین و احکامه، الاستیعاب ابن عبدالبر ج 4 ص 1912.

(12)الطبقات الکبرى ، محمد بن سعد ، ج 8 ، ص 212 – 213

(13)سنن ابی داوود ج 1 ص 455 کتاب النکاح.

(14)سنن ابی داوود ج 2 ص 232 کتاب الطب باب فی الطیرة.

(15)تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج 3 ، ص 46 ؛ کنز العمال ، المتقی الهندی ، ج 11 ، ص 471 (16)صحیح مسلم ، مسلم النیسابوری ، ج 7 ، ص 76 ، 77، مسند أبی یعلى ، أبو یعلى الموصلی ، ج 7 ، ص 205 ، صحیح ابن حبان ، ابن حبان ، ج 15 ، ص 401 ، البدایة والنهایة ، ابن کثیر ، ج 5 ، ص 331

(17)صحیح بخاری ج 5 ص 56 کتاب المغازی باب حدیث الافک.

(18)سنن ترمذى ، ج 5 ، ص 17، سوره فرقان ، سنن ابی داوود ج 2 ص 358 باب حد القذف ، سنن ابن ما جه ج 2 ص 857

(19)الاحاد و المثانی ضحاک ج 5 ص 397.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد