مسجد امام حسن مجتبی (ع) - شهرستان تایباد

پایگاه اینترنتی کریم اهل بیت

مسجد امام حسن مجتبی (ع) - شهرستان تایباد

پایگاه اینترنتی کریم اهل بیت

مخالفت شیعیان با عشره مبشره

چرا شیعیان با خلفاى ثلاث که از بهشتیان و در زمره عشره مبشره اند، مخالفند؟

پاسخ :

1. با اینکه این روایت در میان اهل سنت معروف است و در کتاب هاى مختلف از طرق گوناگون نقل شده، ولى در مهم ترین کتب حدیثى اهل سنت یعنى در کتاب هاى صحیح بخارى و صحیح مسلم نقل نشده است.

این موضوع در ذهن ایجاد سؤال مى کند و این احتمال را در ذهن به وجود مى آورد که مؤلفین آنها، اعتمادى به این حدیث نداشته وگرنه این حدیث را در ضمن مناقب یکى از آن ده نفر نقل مى نمودند، با اینکه احادیثى را در فضیلت بعضى از آنان نقل کرده اند، که اهمیتش بسیار کمتر از بشارت به بهشت است، که در این حدیث وجود دارد.



2. حدیث عشره مبشره، در سُنن ترمذى و مسند حنبل، تحت عنوان «حدیث عبدالرحمن بن عوف» آمده است. این حدیث از قول حُمید بن عبدالرحمن نقل شده است که مى گوید: «من حدیث عشره مبشره را از پدرم شنیدم و او از پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) آن را نقل کرده است». این در حالى است که حُمید بن عبدالرحمن، متولد سال 32 هـ ق است[1] و پدرش (عبدالرحمن بن عوف) در همان سال یا سال 33 از دنیا رفته است. [2] بنابراین حمید بن عبدالرحمن هنگام فوت پدرش، حدود یک سال یا کم تر داشته است. با این حال، او چگونه مى توانسته است از پدرش حدیث نقل کند؟! از طرفى، در سند این روایت، شخصى به نام عبدالعزیز بن محمد دراوردى است که طبق نظر ابوحاتم، سخنانش قابل احتجاج نیست. [3]

حدیث عشره مبشره در سنن ابى داود، باب الخلفاء، از سعید بن زید نقل شده است. [4] در سند این روایت شخصى به نام عبدالله بن ظالم است که بخارى و مسلم از احتجاج به حدیث وى استنکاف می ورزیده اند. بخارى گفته است: «حدیث وى صحیح نیست».[5]

حدیث فوق در سنن ترمذى،[6] کتاب المناقب، باب مناقب ابى الاعور (سعید بن زید) از طریق دیگرى نیز نقل شده است. در سند او شخصى به نام حجاج بن محمد مصیصى است که قیروانى او را در کتاب خود، ضعیف شمرده است. [7]

همچنین در سنن ترمذى، باب مناقب عبدالرحمن بن عوف، طریق دیگرى براى این حدیث نقل شده، در سندش فردى به نام موسى بن یعقوب زمعى است،[8] و على بن المدینى، حدیث وى را ضعیف و ناشناخته دانسته است. [9]

حدیث عشره مبشره در سنن ابن ماجه، مقدمه باب 11، در قسمت فضائل العشرة آمده است،[10] و در طریق آن هشام بن عمار است که ابو داود درباره اش مى گوید: «وى چهارصد حدیث مسند نقل کرده است که بدون پایه و اساس است».[11]

این روایت در سنن ابى داود[12] هم به طریقى حکایت شده است در زمره اسناد آن کسى به نام عبدالواحد بن زیاد عبدى بصرى وجود دارد و این شخص، به نظر کسانى مانند ابن حبان، غیر قابل اعتماد است. [13]

این حدیث را طبرانى هم در المعجم الأوسط نقل کرده، اما در سندش شخصى به نام ولید بن عبدالله بن جمیع زهرى است که ابن حبان وى را در کتاب الضعفا در شمار راویان ضعیف و غیر قابل اعتماد آورده است; البته او در کتاب الثقات هم روایت عشره مبشره را مطرح کرده است،[14] و این، بسیار شگفت انگیز است. عقیلى هم مى گوید: در روایت وى اضطراب وجود دارد. [15]

افزون بر این، روایت در متن حدیث عشره مبشره، اختلاف وجود دارد; در یکى از آنها ابو عبیده، جزء ده تن به شمار آمده است; [16] ولى در روایتى که حاکم نیشابورى در مستدرک نقل کرده است، به جاى وى نام ابن مسعود آمده است. [17] در روایتى که در سنن ابى داود و سنن ابن ماجه نقل شده است، نه نامى از ابو عبیده است و نه نامى از ابن مسعود; بلکه به جاى آنها نام رسول خدا (صلى الله علیه وآله)عنوان شده است. [18] در الاستیعاب، به این اختلافات اشاره شده است. [19] همچنین در یکى از روایات ابى داود، یکى از آن ده تن، سعد بن ابى وقاص است; اما در روایات دیگرى که ابى داود ناقل آن است، به جاى سعد بن ابى وقاص، سعد بن مالک ذکر شده است. [20]

نکته دیگرى که باعث تضعیف این حدیث مى شود، آن است که نام عبدالرحمن بن عوف و سعید بن زید جزء افراد بشارت داده شده به بهشت است; این در حالى است که آنان خود این حدیث را نقل کرده اند. چنین چیزى، موجب شک و تردید است. از طرفى، چرا این حدیث از بقیه آن ده تن، یعنى از هشت نفر باقى مانده، نقل و حکایت نشده است؟! چرا در جایى نیامده است که یکى از آنان براى اثبات مطلب و احتجاجى به نفع خویش، به این حدیث استناد کرده باشد؟! چرا در روز سقیفه که بر سر خلافت، اختلاف بود و مهاجرین براى شایستگى خود فضایلى را نقل مى کردند، کسى به این حدیث استناد نکرد؟! آیا این سؤالات و نظایر آن حاکى از این نیست که چنین حدیثى اصلاً وجود نداشته و بعدها جعل شده است؟!

علامه امینى پس از یادکرد حدیث عشره مبشره از کتب اهل سنت، مى گوید: «چنان که مشاهده مى شود، سند روایت هاى احمد و ابوداود، به عبدالرحمن بن عوف و سعید بن زید منتهى مى شود و طریق عبدالرحمن یک بار به عبدالرحمن بن حمید بن عبدالرحمن زهرى از پدرش از عبدالرحمن بن عوف، و یک بار هم به رسول خدا (صلى الله علیه وآله) مى رسد، و این اسناد، باطل است و ناتمام; زیرا حمید بن عبدالرحمن، پدر عبدالرحمن بن حمید، صحابى نبود، بلکه تابعى بوده و عبدالرحمن بن عوف را درک نکرده است. حمید بن عبدالرحمن در 73 سالگى، یعنى در سال 105 هـ ق از دنیا رفته است; بنابراین او در سال 32 هـق، یعنى درست سالى که عبدالرحمن بن عوف، از دنیا رفته یا یک سال بعد از آن، متولد شده است. با این حال، چگونه مى تواند از عبدالرحمن بن عوف روایت نقل کرده باشد؟ به این دلیل است که ابن حجر به طور جزم، روایت حمید بن عبدالرحمن را از عمر و عثمان، منقطع و غیر قابل اسناد مى داند و این در حالى است که عثمان بعد از عبدالرحمن بن عوف از دنیا رفته است.

پس سند این دو طریق، صحیح نیست. مى ماند طریق سعید بن زید، طریقى که او خود را در آن جزو 10 تنى که به بهشت بشارت یافته اند، به شمار آورده است. سعید چنین روایتى را در کوفه در ایام معاویه روایت کرده، و این حدیث از وى تا آن زمان شنیده نشده بود و پیش از آن نیز هیچ کس از وى نقل نکرده; فقط در آن زمان که دوران تبهکارى و جعل حدیث و تبلیغات سوء بوده، آن را به زبان آورده است. کسى از این صحابى نپرسید که چه سرّ و رمزى در کارش بود که آن حدیث را مکتوم داشته و هیچ گاه نقل نکرده، حتى در دوره خلفاى راشدین نیز یاد ننموده است، در حالى که او و دیگر اصحاب، سخت به چنین روایتى نیاز داشته اند تا موضع خویش را مستحکم سازند و آن را حجت خود سازند و در اقناعِ منطقى دیگران از آن سود گیرند و از خون ریزى ها جلوگیرى نمایند و بسیارى از حقوق را که در آن سال هاى پر کشمکش و خونین، پایمال گشته بود، محفوظ و در امان بدارند. گویى این حدیث، درست در روزى که معاویه بر تخت سلطنت نشست و رژیم فاسدش را بر مسلمانان تحمیل کرد، به او الهام شده است.

سعید بن زید هنگامى که نتوانست حملات و دشنام هاى مخالفین على (علیه السلام) را تحمل کند و در برابر کسانى که معاویه بر کوفه گماشته بود، نتوانست مقاومت نماید، بر جان خویش بیمناک شد; خصوصاً این که او نسبت به دستگاه حاکمه وقت هم در موضعى مخالف بود و از بیعت با ولایت عهدى یزید خوددارى ورزیده و در این زمینه سخنى تند به مروان بن حکم گفته بود. از این روى، او براى این که خود را از آسیب وى برهاند، این روایت را جعل کرد تا آن را سپر حمایتى خویش قرار دهد و اتهام علاقه مندى و عشق به على(علیه السلام) را از خویش دور سازد; زیرا در آن عصر هر کس را که طرفدار و دوستدار امام على(علیه السلام) یا متهم به چنین عقیده اى مى شناختند، در معرضِ شکنجه و آزارهاى گوناگون و زندانى و اعدام قرار مى دادند.

بدین سان، سعید با جعل این حدیث و بخشیدن بهشت به مخالفان و دشمنان على(علیه السلام) و کسانى که از بیعت با على (علیه السلام) سر باز زده و علیه خلافتش قیام مسلحانه کرده بودند، حاکم وقت را خشنود و خطر شکنجه و مرگ را از خود دور نمود.

این حدیث، با جنگ پاره اى از افرادى که در حدیث نام برده شده با یکدیگر و حلال دانستن خون یکدیگر چگونه سازگارى دارد؟ چگونگ بهشتیان خون یکدیگر را روا داشته اند؟

پاورقی:

[1] ابن حجر در تهذیب التهذیب به نقل از برخى نوشته است که حمید بن عبدالرحمن در سال 105 هجرى از دنیا رفت. و به طور جزم گفته است که 73 سال سن داشت. بنابراین او به سال 32 متولد شده است; تهذیب التهذب، ابن حجر، ج 3، ص 41 ـ 40، (نشر دارالفکر، چاپ اول، 1404هـ).

[2]  تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانى، ترجمه عبدالرحمن بن عوف، ج 6، ص 222.(دارالفکر)

[3]  میزان الاعتدال، ذهبى، ترجمه عبدالعزیز محمد دراوردى، ج 2، ص 634 (تحقیق على محمد البجاوى، نشردارالفکر).

[4]  سنن ابى داود، تحقیق سعید محمد لحام، ج 3 و 4، کتاب السنة، باب 9، فى الخلفاء، ص 401، (دارالفکر، چاپ اول، 1410).

[5]  المستدرک على الصحیحین، حاکم نیشابورى، بذیله التلخیص للذهبى، الجزء الثالث، ص 317، کتاب معرفة الصحابة، (دارالکتاب العربى، بیروت).

[6]  الجامع الصحیح، تحقیق ابراهیم عطوه عوض، ج 5، ص 652 (داراحیاء التراث العربى، بیروت).

[7]  تهذیب التهذیب، ابن حجر، ترجمه حجاج بن محمد مصیصى، ج 2، ص 181 (دارالفکر، چاپ اول، 1404هـ).

[8]  الجامع الصحیح، ج 5، ص 648.

[9]  تذکر: ترمذى صاحب سنن پس از نقل برخى از این روایات گفته این حدیث صحیح است یا حسن است اما باید توجه داشت که علماى حدیث شناس اهل سنت به این گونه عمل ترمذى توجهى نمى کنند و او را در این جهت سهل انگار مى دانند چه اینکه گاه از افرادى حدیث نقل مى کند و صحیح مى نامد که اکثر علماى رجال آنها را ضعیف و یا دروغگو مى دانند. مبارکفورى که سنن ترمذى را شرح کرده در مقدمه کتابش گوید: «ترمذى هر چند در حدیث امام بود و جلالت شأن داشت اما در صحیح یا حسن نامیدن احادیث سهل انگار بود». و نیز ذهبى در میزان الاعتدال در ترجمه کثیر بن عبدالله بن عمرو و بن عوف المدنى گوید: «علما بر تصحیح ترمذى (صحیح دانستن وى حدیثى را) اعتمادى ندارند.

[10]  سنن ابن ماجه، ج 1، ص 48، باب 11 باب فى فضائل اصحاب رسول الله، فضائل العشرة.

[11]  تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانى، ج 11، ص 47، ترجمه هشام بن عمار بن نصیر، (دارالفکر).

[12]  سنن ابى داود، ج 3 و 4، ص 402.

[13]  تذکرة الحفاظ، ذهبى، ترجمه عبدالواحد بن زیاد عبدى بصرى، ج 1، ص 258، (دارالکتب العلمیه، بیروت).

[14]  تهذیب التهذیب، ابن حجر، ترجمه ولید بن عبدالله بن جمیع زهرى، ج 11، ص 122، (دارالفکر).

[15]  همان.

[16]  الجامع الصحیح، محمد بن عیسى بن سورة، کتابة المناقب، (دارالاحیاء التراث العبى ـ بیروت ـ لبنان)، ج 5، ص 647، باب مناقب عبدالرحمن بن عوف.

[17]  المستدرک على الصحیحین، حاکم نیشابورى، الجزء الثالث، کتاب معرفة الصحابة، باب مناقب عبدالله بن مسعود، ص 317.

[18]  سنن ابى داود، ج 3 و 4، ص 402 ـ 401، کتاب السنة، (باب فی الخلفاء); سنن ابن ماجه، ج 1، ص 48، باب 11 فى فضائل اصحاب رسول الله(صلى الله علیه وآله)، (تحقیق عبدالباقى، دارالفکر).

[19] الاستیعاب بهامش الاصابه لابن حجر، الجزء الثالث، ص 2 حرف ه باب عامر، (دارالحیاء التراث العربى، بیروت، چاپ اول، 1328هـ).

[20]  سنن ابى داود، ج 3 و 4، ص 401 ـ 402، کتاب السنة، باب 9 فى الخلفاء.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد